نویسنده: موسوى
یکشنبه 88/11/25 ساعت 12:10 صبح
عبد صالح و متقى وارسته جناب حاج مجدالدین شیرازى که از اخیار
زمان هستند چنین تعریف مى کنند که :
بنده در کودکى ، چشم درد گرفتم نزد میرزا
على اکبر جراح رفتم ، شیاف دور چشم حقیر کشید غافل از اینکه قبلاً دست به چشم
سودائى گذاشته بود، چشم بنده هم سودا شد، اطراف چشم له شد ناچار پدرم به تمام
دکترها مراجعه کرد علاج نشد، گفت از حضرت رضا علیه السّلام شفا خواهم گرفت ، به
زیارت حضرت مشرف شدیم ، به خاطر دارم که پدرم پاى سقاخانه اسماعیل طلا ایستاد با
گریه عرض کرد یا على بن موسى الرضا علیه السّلام داخل حرم نمى شوم تا چشم پسرم را
شفا ندهید.
فردا صبح گویا چشم حقیر اصلاً درد نداشت و تا کنون بحمداللّه درد چشم
نگرفته ام . وقتى از مشهدمقدس مراجعت کردیم خواهرم مرا نشناخت و از روى تعجب گفت تو
چشمت له بود چطور خوب شدى ؟ من تو را نشناختم
و همچنین حاجى مزبور نقل مى نماید
که : در سنه چهل شمسى خودم با خانواده به مشهدمقدس مشرف شدم و عجایبى چند دیدم ، از
جمله در مسافرخانه دو مرتبه بچه ام از بام افتاد بحمداللّه و از نظر حضرت رضا علیه
السّلام هیچ ملالى ندید.
هنگام برگشتن در ماشین این موضوع را تعریف کردم ، زنى
گفت تعجب مکن من اول خیابان طبرسى در مسافرخانه سه طبقه بودم ، بچه ام از طبقه سوم
کف خیابان افتاد و از لطف حضرت رضا علیه السّلام هیچ ناراحتى ندید.
کلمات کلیدی : شفاعت امام رضا
لیست کل یادداشت های این وبلاگ