خیلی وقت بود که ندیدمش انگار
باورم نمیشد ، آره به خدا خود خودش بود همون که خیلی وقته منتظرش بودم
نمیدونم من اینطورم یا همه ،
دو دل بودم سلام کنم بهش یا نه آخه روم به دیوار باهاش قهر بودم جرات دادم به خودم!! بابا سلام که ترس نداره ،
یا علی،، سلام کن بجنب پسر الان میره ها هنوز تو فکر بودم سلام کنم یا نه دیدم که
نگاهم کرد گفت :سلام ...!!از این ورا ، از خجالت آب شده بودم تو دلم گفتم :دیدی هی
اینقدر صبر کردی تا ........!ببخشید یه لحظه از خودم عصبانی شدم که چرا دیر جنبیدم
بیخیال آره همین بی خیالیاست ، دیر تکون
خوردنه که پدر آدم رو در میاره هم کلام
شدیم ،حرفاش برام عجیب بود هر چند خیلی از اونا رو خودم قبلا بهش گفته بودم ولی
خداییش برای خودم هم تازگی داشت !!!!
میگن بعضی ها نفسشون میخوره به هدف یا چطور بگم ؟کلامشون میگیره ،اهل
دلند ،با روح آدم هم نفس میشند ، مثل رعد و برق که ابرها رو بارونی میکنه حرفهاش
به دلم زد و چشام بارونی شد منتظر جواب بود چشام رو بستم تا جلوی اشکامو
بگیرم یه نفس عمیق کشیدم و صدای قلبم رو بهتر میشنیدم که میگفت نذار
زود دیر شه سریع جواب بده؟ گفتم یا علی و
اشکام رو پاک کردم سرم رو بالا گرفتم چش تو چشش نگاه کردم گفتم باشه
پیداش میکنم
آره من قول دادم که خودم رو پیدا کنم چون امروز خودم رو دیدم تا که خودم یاشم
امام علی علیه سلام میفرماید مردم دشمن آنند که نمیدانند{حکمت438 نهج
البلاغه}
من امروز دانستم که میتوانم خودم باشم کسی که نمیداند چه توانایی های
دارد دشمن خویش است