سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بر برادرانْ بزرگی فروشد، هیچ انسانی با او صمیمی نخواهد شد . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----146381---
بازدید امروز: ----9-----
بازدید دیروز: ----30-----
به سمت خدا

 
نویسنده: موسوى
سه شنبه 91/5/3 ساعت 3:22 صبح
به من خبر رسیده که یکى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانى که در پناه ‏اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند،گردن بند،و گوشواره ‏هاى آنها را از تن‏شان بیرون آورده است...در حالى که هیچ وسیله‏ اى براى دفاع جز گریه و التماس کردن نداشته‏ اند،آنهابا غنیمت فراوان برگشته ‏اند بدون اینکه حتى یک نفر از آنها زخمى گردد و یا قطره ‏اى خون‏ از آنها ریخته شود اگر به خاطر این حادثه مسلمانى از روى تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد،و از نظر من‏ سزاوار و بجا است!
(نهج البلاغه خطبه 27)



ای اقیانوس ایستاده عدالت ، یا مهدی ...
ای فرزند خلف زهرا و ای علی حاضر و امام زمان...
برخیز و ببین و بشنو صحبت از خلخال یک پیرزن یهودی نیست سخن از تجاوز به پنج هزار زن مسلمان است .
سخن از جنین هایی است که از رحم مادر بیرون کشیده می شوند.
سخن از انسانهایی است که زنده زند در آتش سوختند ،نه یک نفر و نه ده نفر که بیست هزار نفر...
ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس
برگرد ...
برگرد...
برگرد آقا جان اینها می گویند بودایی ها صلح طلب هستند
اینها می گویند باید "دالایی لاما " را الگوی صلح خویش قرار دهید ... همو که بوسه بر دست شیمون پرز زد و در برابر دیوار ندبه شاید چنین روزی را آرزو می کرد...



حیوان بودایی



یا ابا صالح ای صلاه روز آدینه برگرد...
اینان که در میانمار به خاک و خون کشیده می شوند مسلمانند و حب رسول خدا در دل دارند.
اینان روزی پنج مرتبه تو را اقامه می کنند هرچند نمی دانند. مولا جان تو را به علی اصغر های بیگناه این امت برگرد...



 بای ذنب قتلت

برگرد ...


اعتراف می کنیم بی تو نمی توانیم برگرد..
جهان تشنه عدالت فرزند علی است
مولای آوارگان و مظلومان تو را نشاید که آه و فغان بیوه زنی را بشنوی و اجابت نکنی ...


خون گریه کردن


تو امام زمانی ، یابن امیرالمومنین برگرد اینها مسلمانند.



 
وای از این اشکها
سخن از خلخال نیست ، حرف ناموس است.



یا مظلوم



مولا جان قمه به دستان بودایی به هیچ کس رحم نمی کنند... برگرد.
مولا جان اینجا اگر سگ یک یهودی را برانند شورای امنیت قطعنامه صادر می کند،
برگرد ... شورای امنیت صدای این ظلم کبیر را نمی شنود، اینها گوش ها شان بدهکار ما نیست.
آقا جان سخن از سرخ پوشان یزیدی نیست حرف سرخ جامگان بودایی است.







جلادان مرگ

آقا جان خانم کلینگتون که به میانمار رفت به یمن قدومش تا کنون بیست هزار نفر را قربانی کرده اند.هیچ کس هیچ چیز نمی گوید گویی اتفاقی نیافتاده.



مولا جان اینجا هم برای سرهای بریده هدیه می دهند خانم اشتون گفت تمام تحریم های دولت میانمار لغو خواهد شد چرا که اصلاحات را آغاز کرده است.



مولا جان اینجا اصلاحات یعنی مسلمان کشی ...



أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون


آقا جان سخن از خلخال نیست سخن از خیمه سوزانی دیگر است...سخن از اصحاب اخدود است همانی که اینها هلوکاست می نامند...



جسدهای سوخته



سخن از خلخال نیست حرف اشک های روان بر گونه هاست...



اشک مظلوم



آقا جان سخن از خلخال نیست حرف نشستن عمود های آهنین بر سر هاست ...




به کدامین گناه


آقا جان سخن از خلخال نیست حرف حلقوم های بریده است... اینجا یه جای این که سر ها را به نیزه کنند نیزه را در سرها می کنند...
اینجا آب را بر مسلمانان نبستند ، مسلمانان را به آب بستند...




لب تشنه


تو را به ریش به خون خضاب شده ، تو را به گونه به خاک کشیده شده ،تو را به پیشانی شکسته برگرد...
برگرد فقط برگرد ... هیچ اتفاق دیگری مرا آرام نخواهد کرد...
به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است...
امان ازآه مظلوم

 به کدامین گناه

وای حسین وای مظلوم

نگاه مظلوم



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: موسوى
    سه شنبه 91/2/5 ساعت 4:46 عصر

    پیراهن خود در غم من چاک مکن

    جز نیمه شب جسم مرا خاک مکن

    از فاطمه اگر یادگار میخواهییا زهرا

    خونهای مرا ز در پاک مکن

    مرا چو غسل، نیمه شب به پیش کودکان نهی

    مبادا سینه مرا به زینب نشان دهی



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: موسوى
    چهارشنبه 91/1/23 ساعت 3:11 عصر

                 فرشتگان

    خدایا نمیدانم وقتی که ما گناه میکنیم

    به فرشتگانت چه میگویی؟؟؟



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: موسوى
    سه شنبه 91/1/15 ساعت 1:39 صبح

    به بند ستم میکشیدند دل
    به روی زمین دلبر افتاده بود
    ز قرآن ناطق قلم میشکست
    به سوی دگر دفتر افتاده بود
    به شام سیه ماه در بند بود
    به خاک اندرون اختر افتاده بود
    کنار دری، دختری میگریست
    به دریای خون مادر افتاده بود
    شکست از کمر با لگد ساق گل
    خزان گشته گل، گلپر افتاده بود
    علی
    مُرد آنجا که در پیش در
    همه هستی حیدر افتاده بود
    ز پرواز وا مانده بُد مرغ حق
    چو پر بسته و شهپر افتاده بود
    ز سیلی رخ لاله بُد داغدار
    ز بازو شکسته پر افتاده بود
    گمانم که عرش خداوند ریخت
    که صدیقه محشر افتاده بود



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: موسوى
    چهارشنبه 91/1/9 ساعت 11:38 عصر

    نیم کیلو باش ولی ادم باش

    همینطوری گفتم ها

    اگه نیم کیلو هستی لطفا یه نظری بده!! بعدش برو

                                  !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    فقط و فقط نیم کیلو ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: موسوى
    یکشنبه 91/1/6 ساعت 5:12 عصر

    بی بی کودکی های من

    یاد بی بی کودکی های من بخیر
    مادر بزرگ بچه های ایران خداحافظ برای همیشه



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: موسوى
    شنبه 91/1/5 ساعت 9:25 عصر



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: موسوى
    شنبه 91/1/5 ساعت 2:53 عصر

    روزها نو نشده،کهنه تر از دیروز است
    گر کند یوسف زهرا ظهور،نوروز است

    ای خدا کاش شود سال نوام عید فرج
    که نگاهم نگران منتظر  آن روز است



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: موسوى
    پنج شنبه 91/1/3 ساعت 3:0 عصر

    جاتون خالی
    الان توی روستامونم
    یه روستایی همین نزدیکی ها
    اومدم بالای کوه  جایی که موبایل آنتن بده!
    یه آتیش روشن کردم چند تا سیب زمینی هم آوردم بذارم توی آتیش
    چه حالی میده این بالا بالا ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    وقتی از بالای کوه به روستا نگاه میکنم میبینم چقدر روستا و خونه ها و آدمها کوچکند
    اون خدایی که از بالا بالا ها به ما نگاه میکنه میبینه که چقدر  آرزوهای ما کوچکند

     
    خیلی وقتها باید به خودمون از اون بالا بالاها نگاه کنیم تا درگیر این همه مشکلات
    و بی حوصله گی ها نشیم



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: موسوى
    چهارشنبه 91/1/2 ساعت 10:0 عصر

    خیلی خوبه یه تصمیمی بگیری که بتونی همیشه پای اون وایسی


    بچه که بودم با پسر و دخترای هم کلاسم توی زنگ تفریح کنار رودخونه
    زیر درخت کنار با هم دیگه تصمیم گرفتیم .........که هیچ وقت دروغ نگیم
    اون روز یادمه که زیر درخت کنار یه تصمیم کبری گرفتیم

    آره تصمیم کبری!!!!!!!!!!!گل تقدیم شما

     خیلی وقتها میخوام باز هم از اون تصمیمهای کبری بگیرم
    ولی دیگه خیلی سخت شد


    دلم برای تمام اون روزها تنگ شدهدلم شکست



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    <      1   2   3   4   5   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ماه رمضونه
    به کسی نگو!!!!
    برات میمیرم
    گوشی خدا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    [عناوین آرشیوشده]